چگونه می توانم دوریت را تحمل کنم. ای احساسی که در وجود من نهاده شدی.ای بهاری که با آمدنت فصل سرد و یخبندان قلبم را با حرارت وجودت ذوب کردی.
بارها سعی کردم که احساسم را به تو در یک جمله بیان کنم. ولی هر بار با تو رو به رو شدم جرأت گفتنش از من سلب می شد.
چگونه ؟ چگونه بتوانم احساسم را به تو بگویم. بگویم که چقدر دوست دارم. بارها به حرف هایی که میزنی می اندیشم. به گفته ای که میگویی شاید از تو خجالت میکشم. نه این طور نیست. میترسم. میترسم که با گفتن حرفی تو را برنجانم .
می ترسم که تنها بمانم. تنهاتر از گذشته. گذشته ای که از آن هراسانم. گذشته ای که من را در تنهایی خود راهایم کرد. گذشته ای که اصلا من را دوست نداشت.
ولی به یک چیز ایمان دارم. که تو هیچ وقت تنهایم نمی گذاری.
دوست دارم.